بنال ای دل ز تاب غم که از نو اربعین آمد
به دشت کربلا زهرا ز فردوس برین آمد
بگیرند از دو سو تا درعزا بازوی زهرا را
برون ازروضۀ رضوان هزاران حورعین آمد
به قصد کعبۀ مقصود جابر، با دل پر خون
به پابوس مه بطحاء شه ملک یقین آمد
چو بود از چشم نابینا، به گوش او رسید آوا
که از شام بلا زینب به صد آه و اَنین آمد
به دشت نینوا شور قیامت باز شد بر پا
که با خیل اسیران خواهر سلطان دین آمد
زچشم مادرش زهراروان شدخون دل ازغم
به سوی تربت بابش چو زین العابدین آمد
پریشان دید تا در کربلا جمع اسیران را
به جای اشک ،خون از دیدۀ روح الامین آمد
سکینه گفت بازینب که این آن سرزمین باشد
که بهر قتل بابم شمر بی ایمان ز کین آمد
به سرزددست غم کلثوم درجائی که عباسش
ز جور اشقیا از صدر زین روی زمین آمد
کجا اندوه عاشورا رود ا ز خاطر زینب
که شد سوی حرم بهر وداع آخرین آمد
علم شد سرنگون، افتاد تا دست علمدارش
شه د نیا و د ین از این علم اندوهگین آمد
بدست شاه مظلومان علم شد پرچم ایمان
گذشت از سر که پا بر جا ازاو دین مبین آمد
شکیب ازکربلا بگذر بگو درکوفۀ ویران
چه ها بر آل پیغمبر ز خیل مشرکین آمد
نظرات شما عزیزان:
|